ازهمان زمان,رهبری رادرآقای خامنه ای میدیدم,چراکه ایشان ذخیره الهی بعدازامام بوده است.بایداورادراهدافش یاری کنیم.بایدتوجه داشته باشیم که مخالفت باولایت
فقیه کارساده ای نیست. (حضرت آیت الله بهاءالدینی)
وظیفه خودمی دانم این مهم رابه مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم که من ازوضع منزل حضرت آیت الله خامنه ای مطلع هستم.درخانه مقام معظم رهبری هرگزبیش
ازیک نوع غذابرسرسفره نیست.خانواده ایشان روی موکت زندگی می کنند.روزی به منزل ایشان رفتم,یک فرش مندرس وپوسیده زیرپاهایم پهن بودکه من اززبری وخشنی
آن فرش-که ظاهراجهیزیه همسرایشان بوداذیت میشدم ازآنجابرخاستم وبه موکت پناه بردم. (سیداحمدخمینی)
یکی از وزرا انواع واقسام سنگهای گرانقیمت کشوررادرنمای وزارتخانه اش به کاربرده بود.من اوراخواستم وبه اوگفتم:شماچرااینکارراکردی؟اوگفت وقتی مسافران خارجی به
وزارت خانه می آیند وسنگهاجلوی چشمشان قرارمیگیرد,باعث جذب مشتری میشود!گفتم:شمارابه خدااین منطق قابل قبول است؟!اینهمه خرج کنیم برای اینکه مشتری
پیداکنیم؟!شمامی توانیددرسالن اصلی وزارتخانه انواع واقسام سنگهارابه شکل خیلی بدیع وزیبابه نمایش بگذارید,هرمهمانی که آمد,به عنوان ادای احترام اورابه
آنجاببریدتاسنگهاراتماشاکند,هم تماشا وهم جذب مشتری است.این کارهابهانه ایست برای تجمل سازی واصلامناسب نیست. امام خامنه ای
من زمانی به یک نویسنده خوبی گفتم,شمابه یکی ازاین آسایشگاههای بنیادشهیدکه مربوط به جانبازان است برو ومثل پرستارهالباس سپیدبپوش ودرآن آسایشگاه
خدمت کن.برویک ماه درآنجابمان,لگنش راخالی کن,غذادردهانش بگذار,ملافه اش راجمع کن ودرکل بارنجهاوکمبودهای او آشناشو وببین جانبازکیست.گفتم شمابروباآن
دیدهنرمندانه جانبازراشناسایی کن,بعدبیایک رمان درباره واردات ذهنی جانبازبنویس ودراین میان زخمهای اوراشفابده وبرآن مرهم بگذار,اگرچه دیگران این کارراکرده اند.
رهبرمعظم انقلاب اسلامی:امام خامنه ای
9/5 شب بودکه متوجه ایستادن یک پیکان شدیم.یکی ازاهالی فریادزدبرای سلامتی آقاصلوات بفرستید.ماکه درمغازه حضورداشتیم ازروی کنجکاوی بیرون آمدیم متوجه
شدیم مقام معظم رهبری ازآن ماشین پیاده شدند.دورآقاراگرفتیم,ایشان پس ازسلام واحوالپرسی تشریف آوردندودرمغازه مدتی نشستند.آقاپس ازگوش دادن به درددل
صاحب مغازه ویکی دونفرازدوستان فرمودندکه مابرای دیدارخانواده شهیدی آمده ایم.خداحافظی کردندورفتند.صاحب مغازه که چندان مذهبی نبودوحتی گاه وبیگاه درمورد
آقاحرفهایی میزد,باورش نمیشدکه آقابه مغازه ایشان بیایند,بعدهامتوجه شدیم آمدن آقابه مغازه ایشان موضوعیتی داشته واین عمل,صاحب مغازه راازرفتارخودپشیمان
کرده است.وامروزه یکی ازعلاقمندان واقعی آقامیباشند. (ازبسیجیان تهران)